کد مطلب:312250 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:262

آیینه ی وفا
شمر پیش از جدا شدن از عبیدالله بن زیاد از او درخواست كرد، [1] امان نامه ای برای فرزندان ام البنین كلابیه، مادر حضرت عباس (ع)، عبدالله، جعفر و عثمان، كه با آنان از یك تیره ی نژادی محسوب می شد [2] بنویسد. وی آن گاه كه به كربلا رسید و در برابر لشكر امام حسین (ع) قرار گرفت، در اولین اقدام، خواهرزادگان [3] خود را فرا خواند. برابر نقل برخی مقاتل [4] سیدالشهدا (ع) به عباس (ع) و برادران او فرمود: «پاسخ او را بدهید، اگر چه شخص فاسقی است.» [5] .

آنان در برابر شمر ایستادند و هماهنگ [6] ، او و امان نامه اش را نفرین كردند و سپس افزودند:

اگر این گونه است كه ما با تو خویشاوندیم، چگونه ما را پناه می دهی و فرزند رسول خدا (ص) بی پناه است [7] .



[ صفحه 88]



و نیز عباس (ع) افزود:

دو دستت بریده باد! و نفرین بر پناه نامه ات! ای دشمن خدا! چگونه دستور می دهی برادر و آقای خودمان حسین فرزند فاطمه (ع) را رها كنیم و در زمره ی پیروان نفرین شدگان و فرزندان نفرین شدگان (یزید، معاویه، ابوسفیان) در آییم! [8] .

این رفتار عباس (ع) و نپذیرفتن پناه عبیدالله، آینه ای زلال و شفاف از جلوه ی وفاداری اوست. خداوند در كتاب وحی خویش خداخواهان (حزب الله) را به این ویژگی می ستاید كه دشمنان خدا و رسول او (ص) را اگر چه از خاندان آنان باشند دوست نمی دارند:

لاتجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم أو ابناءهم أو اخوانهم او عشیرتهم اولئك كتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله ألا ان حزب الله هم المفلحون [9] .

قومی را نمی یابی كه ایمان به خدا و روز بازپسین داشته باشند و دشمن خدا را دوست بدارند، هر چند آن دشمن پدران یا فرزندان یا برادران یا قبیله ی آنان باشند. خداوند در دل آنان ایمان را نوشته و آنان را به روحی از خود تأیید كرده و به بهشت هایی واردشان می كند كه از زیر آن ها نهرها جاری است؛ در آن جاودانه اند، خداوند از آن خشنود است و آنان از خداوند خشنودند؛ آنان حزب خداوندند، بدانید كه حزب خداوند رستگاران اند.

امیرمؤمنان (ع) در گفتاری دل نشین اوصاف دوستان خدا و اولیای الهی را چنین بازگو می فرماید:



[ صفحه 89]



ان اولیاء الله هم الذین نظروا الی باطن الدنیا اذا نظر الناس الی ظاهرها و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها فأماتوا منها ما خشوا ان یمیتهم و تركوا منها ما علموا انه سیتركهم و رأوا استكثار غیرهم منها استقلالا و دركهم لهافوتا اعداء ما سالم الناس و سلم ما عادی الناس... [10] .

اولیای خدا آنان اند كه وقتی مردم به ظاهر دنیا می نگرند، آنان به باطن دنیا نظر می كنند و وقتی مردم به چهره ی فانی آن مشغول می شوند، آنان به چهره ی باقی آن می پردازند. اینان آن چه را می ترسند دنیا در آن میراند میرانده اند و از دنیا آن چه را می دانند كه تركشان می كند ترك كرده اند. آن چه مردم از دنیا افزون خواهی می كنند، در نگاه آنان حقیر و قلیل است و آن چه مردم از آن به دست می آورند، در چشم آنان چنین است كه از دست می دهند. دشمن چیزهایی هستند كه مردم با آن كنار می آیند و با چیزهایی كنار می آیند كه مردم با آن دشمنی می كنند.

یكی از نمونه های برتر این اوصاف پسندیده، عباس (ع) است. تك تك واژه های این گفتار حكیمانه ی علی (ع) به گونه ای بر عباس (ع) صادق است: زمانی كه مردم (كوفیان) دل به دنیا بستند، او دل به آخرت پیوند زد و آنچه را مردم در پی حفظ آن بودند (زندگی دنیایی...)، او رها كرد و با آنچه آنان دوست بودند (پیمان با یزید و پیروی از او) دشمن بود و با آنچه مردم با آن دشمنی می كردند، دوست بود، چرا كه مردم، پناه یزید را پسندیدند و به او عشق ورزیدند و با حسین بن علی (ع) به دشمنی برخاستند، ولی عباس (ع) به پناه امام حسین (ع) عشق ورزید و با یزید و یاران او مبارزه كرد.

عباس (ع) مرد تمام و تمام مردی است كه امام رضا (ع) در كلامی این گونه مرد را می ستایند:



[ صفحه 90]



ولكن الرجل كل الرجل هو الذی جعل هواه تبعا لامر الله و قواه مبذولة فی رضی الله یری الذل مع الحق اقرب الی عز الابد من العز فی الباطل [11] .

مرد، مرد كامل، آن كس است كه خواهش دل خود را تابع امر خداوند كرده و نیروهای خویش را در راه رضایت خدا صرف كرده است. این مرد كامل ذلت با حق را به عزت ابدی نزدیك تر می بیند تا پیروزی در باطل را.

عباس (ع) با نپذیرفتن پناه یزید، عزت و سربلندی را فقط در سایه ی امام حسین (ع) كه جلوه ی حقانیت اسلام است می دید و عزت دروغین و باطل یزید را در برابر شكوه حسینی (ع) بسیار ناچیز می شمرد.


[1] برابر برخي نقل هاي ديگر، عبيدالله اين نامه را به درخواست عبدالله بن ابي المحل بن حزام نوشته است. بنگريد به: الفتوح، ج 5، ص 104؛ مقتل الحسين، الخوارزمي، ج 1، ص 246.

[2] شمر پسر شرحبيل (ذي الجوشن) و او از نوادگان معاوية (الضباب) فرزند كلاب است و همين معاوية برادر عامر جد پنجم ام البنين است. براي توضيح بيش تر به نمودار شماره 1 در فصل اول همين كتاب مراجعه كنيد.

[3] از آن جا كه عباس (ع) و برادرانش پسران ام البنين هستند كه از قبيله ي كلاب است و شمر نيز از همان قبيله است، شمر آنان را «فرزند خواهران خود» خوانده است. آهنگ گفتار او در پوشش دلجويي براي تطميع عباس (ع) و برادرانش بوده است. نيز بنگريد كه نژادپرستي تا كجا در عرب گمراه كارساز بود كه از همه ي شرافت ها و بزرگي هاي حسين (ع) و خاندانش چشم مي پوشيد و تنها به قوميت و نژاد خود مي انديشيد.

[4] اللهوف، ص 38.

[5] اين كلام امام (ع) داراي نكته ي ارزنده ي اخلاقي است و آن پاسخ به دعوت هر انساني است، اگر چه در شقاوت مانند شمر باشد.

[6] اين نكته از عبارات مقاتل و كتب تاريخ استفاده مي شود: الكامل، ج 4، ص 56؛ وقعة الطف، ص 190؛ اللهوف، ص 38.

[7] وقعة الطف، ص 190؛ الارشاد، ج 2، ص 89؛ تاريخ الطبري، ج 4؛ الكامل، ج 4، ص 56؛ مشيرالاحزان، ص 28؛ اللهوف، ص 38؛ التذكرة، ص 249؛ الفتوح، ج 5، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 391؛ اعلام الوري، ص 28؛ العباس، ص 106؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 600. برابر نقل وقعة الطف، ص 190 و الارشاد، ص 23؛ آنان به كزمان - غلامي از تيره ي كلاب - گفتند: «به شمر بگو: هيچ نيازي به پناه تو نداريم كه پناه خداوند برتر و بهتر است».

[8] اللهوف، ص 38.

[9] مجادله: 22.

[10] نهج البلاغه، حكمت 432.

[11] الاحتجاج، ج 2، ص 162.